عنوان داستان | موضوع | کاربر ارسال کننده |
سرقت شبانه | پلیسی جنایی | آیسان |
پلیسی جنایی | آیسان | |
عاشقانه | MH AKHAR | |
معما | مهدیار | |
مهدیار | ||
پلیسی | سامی | |
پلیسی | سامی |
با سپاس فراوان از دوستانی که داستان های خودشون رو ارسال کردن.
ما را از نظرتات خودتون محروم نکنید
با سپاس
همش چهار سالم بود یه دختر چشم عسلی با موهای بلند ومشکی،صورتم کمی آفتاب سوخته شده بود چون ظهرا توی کوچه توپ بازی میکردم صمیمی ترین دوستم پرستو بود که توی کوچه بازی میکردیمپرهام شش ساله برادر پرستو بود که باآن موهای پرپشت وقارچی و چشمای مشتاقش به من نگاه میکرد اون روز پرستو نیومده بود و من تنهایی توی کوچه بازی میکردم پرهام روی پله دم خونشون نشسته بود ونگام میکرد وقتی دیدم یه ساعته زل زده به من
صفحه قبل 1 صفحه بعد
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 598
بازدید کل : 55439
تعداد مطالب : 90
تعداد نظرات : 79
تعداد آنلاین : 1